کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید : می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد:


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : 31 خرداد 1393برچسب:, | 10:3 | نویسنده : میلاد |

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم

نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ! بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من

مسلمانم. جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ! پیرمرد بدنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد

دور شدند ، جوان با اشاره...

ادامه داستان در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : 31 خرداد 1393برچسب:, | 10:3 | نویسنده : میلاد |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By SlideTheme :.